> برای هر چه بهتر دیدن وبلاگ لطفا از مرورگر فایر فاکس یا اپرا استفاده کنین ♥ عزیزان نظر یادتون نره ♥
سال 1391 در تاکسی
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟…
مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم!
راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!…
مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو میآم! روزی صدهزارتومن گرون میشه! شما دویست تومن گرونش کردین؟!
راننده: خانوم کرایهش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفهش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم.
یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو میبری بالا! بده بهش بره. من حساب میکنم!
راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات!
مسافر درو محکم میبنده، میگه: برو گم شو! داهاتی!
راننده یه آهی میکشه میگه: ببین چجوری جلو این همه مسافر منو سکهی بهار آزادی یه پولم کرد
بزرگراهی در شهر اوزاکای ژاپن از جمله عجیب ترین ساختمان هایی است که به دست بشر ساخته شده اند.
این برج ۱۶ طبقه، بزرگراهی را به دو بخش ، تقسیم می کند. این بزرگراه از درون برج عبور می کند.
این طراحی زمان اجرا شد که دولت ژاپن در هنگام ساخت این بزرگراه، ساخت برج را در این منطقه رد کرد اما پس از مذاکرات ۵ ساله، دولت توکیو با این طرح جدید، موافقت کرد.
تصاویر ابتدایی این ایمیل هر چند قدری ناخوشایند است ولی وقتی به تصویر آخر می رسید نظرتان عوض می شود ... تصاویری گویا از ماجرای درگیر شدن کروکودیل با ماده فیل و شجاعت و فداکاری یک بچه فیل که اخیرا جزء موضوعات دراماتیک و داغ ایمیل های روزانه کاربران اروپایی و خصوصا بریتانیا شده که بد نیست شما دوستان پرشین استار هم از این اتفاق نادر و البته قابل تامل بی خبر نباشید.
ماجرا از اونجا شروع میشه که یه ماده فیل بهمراه بچه اش لب رودخانه ای در یه پارک ملی حیات وحش در آفریقای جنوبی داشتند آب می خوردند که چشمتون روز بد نبینه ! یه مرتبه سر و کله ی یه کروکودیل زبون نفهم پیدا شدن همان و گرفتن و ول نکردن خرطوم فیل بینوا هم همانا ... خیلی دردناکه نه ؟!
عکاس این تصاویر در یادداشتش نوشته فیل بخت برگشته به حدی تقلا می کنه تا خودش رو از آرواره های سنگین کروکودیل نجان بده که میشد این جدال رو به جنگ با زامبی ها تشبیه کرد. خلاصه مامان فیله داشت مغلوب قدرت کروکودیل بیرحم می شد و کم مونده بود که نیروی نداشته اش تموم بشه که اتفاقی شگفت انگیز افتاد و اون چیزی نبود جز اینکه اون بچه فیل شجاع نقش خودش رو جوری ایفا کرد که هر طور شده مادرش از این دردسر نجات پیدا کنه و بدینصورت خودش رو روی تمساح انداخت و مادرش رو نجات داد. شاید اون فیل کوچولو باور داشت که عشــق به مــادر، انسان و حیوان نمی شناسه و باید هر طور شده براش فداکاری کرد ...